کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات اول مجلس با سیدالشهدا علیه السلام در شب های پنجم و ششم محرم

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

اشک هـای مـا به دامـان کـریـمی می‌رسد            نـامـۀ حـاجـات مـا با یـاکـریـمـی می‌رسد

هرکه در این روضه می‌آید برای معرفت            پایـش آخـر بر صراطِ مستـقـیمی می‌رسد


هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر            خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی می‌رسد

پرده‌ها اُفـتـاد تا چیزی نـفـهـمیم از غـمت            ما نمی‌میـریم چون لطفِ عظیمی می‌رسد

بوی تربت می‌رسد از آن محاسن از حرم            هـر کجایی بویِ سیبت با نسیـمی می‌رسد

رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد            حـتم دارم بر سرم دستِ رحـیمی می‌رسد

این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد            این دو شب با مادری مردِ کریمی می‌رسد

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : ‌محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چـیزی نـمانـده از بدن او حـیـا کـنید            دست مرا به جـای سـر او جدا کـنید

خواهر تمام دار و ندارش برادر است            تا جان نداده عمه، عـمو را رها کنید


من مثل مجـتـبی و عمو مثل فـاطمه            گودال هم مدیـنه شده، کوچه وا کنید

ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر            تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید

باید که این جهاد علی اصغـری شود            پس زودِ زود حرمله را هم صدا کنید

تا عـمه را غـریب تر از این نـدیـده‌ام            جـان مرا ازین قـفـس تـن رهـا کـنید

خـیلی برای عـمـه دلـم شـور می‌زند            ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان با عصا زدن پیرمردها به بدن سیدالشهدا بعد از شهادت حذف شد

ای پیرمردهای کوفه، مبادا که بعد من            بی‌حـرمتی به پیکـر او با عـصا کنید

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مخمس

با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس            من را بزرگ کرده برای همین نفس

با آخـرین تـوانـم و تـا آخـرین نـفـس            باید به سـر روم پـسر او که می‌شوم


گـیـرم نمی‌شـوم سپـر او که می‌شـوم

عـمریست که به غیر عـمویم نداشتم            تـا بـود دامـن نـفـسـش غـم نـداشـتـم

بـابـا نـداشـتـم عـوضـش کـم نـداشتـم            اشکـم نـوشت تا نـفـس آخـرم حـسین

ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین

بگـذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم            تا نـعـرۀ امـیـرِ جـمـل را نـشان دهـم

شمشـیرِ بی‌نـظیرِ جـمل را نشان دهم            عـمه به روم سـن کَـمَـم را نـیـاوری

عـبـاس می‌شـوم عَـلـمَـم را بـیـاوری!

در جنگِ تن به تن به زمین تن نمی‌دهم            گر صد سـپاه تـیغ دهـد من نمی‌دهـم

فرصت مـقابـلِ تو به دشمن نمی‌دهم            فــریـاد مـی‌زنـم عَــلَــمِ زیـنـب تـوأم

بــابــا مــدافــعِ حـــرمِ زیـنـب تـــوأم

صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند            سـرنیـزه را بـر جـگـر من گذاشـتـند

با تـیغ و تیـر سر به سرِ من گـذاشتند            عـمـه تـمـامِ پـیـکـر من درد می‌کـنـد

او را زدند و حـنجـر من درد می‌کند

گودال را نبین آه که او خورد بر زمین            هُل داد نیزه‌ای و عمو خورد بر زمین

با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین            گرچه نخواست، خم شد و اُفتاد با سرش

از سمت راست خم‌ شد و اُفتاد با سرش

عـمه گریست اینهـمه پرپر نزن، نشد            ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد

حرف برادر است به خواهر نزن نشد            با دستِ بسته سنگ به آئینه‌ات نکوب

اینگونه پیشِ من به رویِ سینه‌ات نکوب

زینب اگرچه دست پسر را مهار کرد            از بسکه داد زد زِ بسکه هـوار کرد

دستش کشید سمت عمویش فرار کرد            وقـتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت

جای عموش نیزۀ شامی به او گرفت

اُفتاد بر تنـش سپرش را بغـل گرفت            از بینِ چکمه‌ها پسرش را بغل گرفت

بر سینه‌اش همینکه سرش را بغل گرفت            بوسـید تا حـسین گـلـویش یکی شدند

چسبیده بود او به عمویش یکی شدند

نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد            اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد

پائـین گرفت زیر گـلو را نشانه کرد            تیرِ سه‌شعبه قلبِ عمو را درست زد

ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

عـمریست که به غیر عـمویم نداشتم            تا بود دامـنـش نـفـسـش غـم نـداشـتم

صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند            سرنیـزه را روی جگر من گذاشـتـند

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حسین، خسته و بی‌تاب بین گودال است            ز فـرط تـشنگی و آفـتاب بی‌حال است

نـهــاد دشــمـن او پــای داخـل گــودال            رسید روضه به اینجا، زبان من لال است


دویـد از وسط خـیـمه کـودکی بـیـرون            حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است

آهای وارث جنگ جـمل بتـرس از او            تجسم حسن است این اگرچه کم سال است

بـدون تـیـغ و سـپـر هـیـبت عـلی دارد            که گفته میوۀ این باغ و بوستان کال است؟

رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است            که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

هـسـتم از راه و چـاه‌ها آگاه            پـــیـــرو راه والِ مَـن والاه

بنده‌ای عاشـقـم، سخن کوتاه            هست نامـم هـمیـشه عـبد الله


فخـر دارم، کـریـم زاده شدم

پاسـبـان حــریـم، زاده شـدم

شـور پــرواز، از ازل دارم            کـفـن خـویش در بغـل دارم

مـیـل بـرچـیـدن هُــبَـل دارم            ارث از فــاتـح جــمـل دارم

عمه دستم مگیر، صف شکنم

یازده سـالـه‌ام، ولی حـسـنـم

بین لشگـر عـمو اسـیـر شده            لب خشکش چنان کویر شده

بهر قـتـلش کسی اجـیر شده            جان عمه ببـین که دیـر شده

من چگونه فقط نظاره کنم؟!

بگـذار عـمه فکـر چاره کنم

عمویم سنگ بر جبینش خورد            بر زمین، چهرۀ مبینش خورد

آتشی بر دل حـزینش خورد            ضربه بر چشم نازنینش خورد

بنـشینم که دست و پا بزند؟!

تشنه لب، آب را صدا بزند؟!

تـا تـه قــتـلـگـاه و گـودالـش            می‌روند این قـبـیـله دنـبالش

غرق خون است جسم بی‌حالش            نـکــنـد تـا کـنـنـد پــامــالـش

عرش حق روضه خوان و گریان شد

شمر با خـنجرش نمایان شد

آه عــمـه دگــر رهــایـم کـن            جان فـدای عمو، صدایم کن

نــذری شـاه کــربــلایـم کـن            می‌روم عمه جان دعایم کن

تا شوم من هم از سپاه حسین

می‌روم تشنه، قـتلگاه حسین

عاشـقی را من از پـدر دارم            همچـنان فاطـمه جگـر دارم

زرهی نیست؟! بال و پر دارم            بـازویی همچنان سپـر دارم

من نـمردم به او لگـد بزنـند

نیـزه با کـیـنه و حسد بزنـند

آه از روی عـرش برخـیزید            نیـزه داران از او بپرهـیزید

دست من را به پوست آویزید            جسم و جان مرا فرو ریزید

عمویم را به خاک و خون نکشید

از تنـش کهـنه پیـرهن نبرید

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : پیمان طالبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

اى عمو وقتش شده من هم فداى تو شوم            دوست دارم كه يكى از بچه‌هاى تو شوم

از تبار مجـتـبى، از نسل يـاس پـرپرم            كـودكم اما قوى تَر از چهـل جنگـاورم


آمدم گـودال امـام خـويش را يارى كنم            چون علمدار تو من بی‌دست علمدارى كنم

لشكرى در پيش رويم هست و تنها می‌روم            بی‌گمان دارم به استقبال زهرا می‌روم

عاقـبت تكـلـيف را انـجـام دادم كـامـلا            كربلا جنگاورى بر خود نديده مثل من

دست عـبـدالله مـصـداق يـدالله می‌شـود            عـمه مى خواند برايش: قُـل هُـوَالله اَحَد

آمـده تا راز دشـمـن را نـمـايـد بـرمـلا            كـربـلا را تـازه عـبـدالله كـرده كـربـلا

با دو چشمم ديدم آن خنجر نشسته بر گلو            كارى از دستم به جز اين بر نيامد اى عمو

بنده عشقم، به پاى عشق تاوان می‌دهم            چون على اصغر به روى سينه‌ات جان می‌دهم

چون پس از قاسم زمان خجلت من آمده            نوبـتى هم بـاشد اينک نـوبت من آمـده

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است            پس حسینیۀ ما صحن و سرای حسن است
نهضت کـرببلا تحت لوای حسن است            گریۀ این دهه روزیش به پای حسن است


کربلا آمده‌اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قـربان پـسرهای حسن

نـوبت نـوکـری سـاحـت عـبـدالله است            رحمت الله هـمان رحـمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است            ذکر لبها مـددی حـضرت عبدالله است

یازده ساله ولی حافـظ قـرآن‌ است این
به سکوتش منگر غرش طوفان‌ است این

کـربـلایی مـدنـی بوده از اول نـسـبش            این‌ حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش            نـوجـوانی عـلـی زنـده شـده از ادبـش

این چه شأنیست که هنگام بیانش شده است
جان‌ ناموس خدا حافظ جانش شده است

باز انگار حسن دست به دست زهراست            تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
باز هم‌ حرف علی شد سر نامش دعواست            ریسمان خنجر کند است و به مقتل غوغاست

کوچۀ سنگی و گودال به هم‌ پیـوستـند
قنفذ و شمر در این فاجعه‌ها هم دستند

روی تل بود دلش در وسط میدان بود            به رویش گرچه نیاورد ولی گریان بود
عمه هم‌ مثل خودش بی رمق و حیران بود            همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود

ناگهان دست کـشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عـموجان آمد

حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و            زینت دوش نـبـی زینت گودال شد و..

آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد‌ و            تن‌ پاکش وسط هلـهـلـه پامال شد و...

یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت

دست خـود را سپـر بی کـسی آقـا کرد            زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بستۀ خود را به چه زحمت وا کرد            و‌ خودش را بغل زخم عمویش جا کرد

گفت هرچند عمو زخمی و درهم شده‌ام
بـاز صد شـکـر فـدایی امـامـم شــده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل عدم رعایت توصیه های مراجع و علما مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های مکشوف و بی سند و همچنین به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن بعضی از مصراع ها حذف شد، لازم به ذکر است بعضی از مصائب همچون پایمال شدن بدن حضرت بعد از شهادت بوده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آمد و دیـد که غـوغا شده دور پـدرش            یک نفـر نیزه فرو کرده میان کـمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش            یک‌ نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش

ولـی الله تـنــش زیــر لـگـدهـا مــانـده
نـیـزۀ بـدقـلـقـی در دهـنـش جـا مـانـده

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یـازده سـالـه‌ام و میـل پـریـدن دارم            به هـوای سر کوی تو رسیدن دارم

بین گودال ترا غرقِ بخـون می‌دیدم            سوی تو من ز حرم میل دویدن دارم


بخدا کشته شوم بهتر از این وضع بود            به رهت، عشق تن خسته کشیدن دارم

خون من ریخته بر پای تو و خرسندم            مثل لاله به میان، سیر دمیـدن دارم

من غزال تو شدم بین همه خوشحالم            آهوی دشت تـوأم میل رمیـدن دارم

باز برخیز مرا در بغل خویش بگیر            بعد ازآن گو به من ای تشنۀ شمشیر بمیر

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

یازده سال است دستت هست در دستم عمو           یازده سال است در آغوش تو هستم عمو

هـر کجا افـتاده‌ام از پـا صدایت کـرده‌ام           بـارها جـای عـمو بابـا صدایت کـرده‌ام


تو هـوای بـچـه‌های مجـتـبی را داشـتـی           هیچ فرقی بین من با دخـترت نگـذاشتی

راحت و آسوده در آغـوش تو خوابیده‌ام           گـاه دلـتـنگ پـدر بودم تو را بـوسـیده‌ام

می‌نشـستی می‌نـشستم زود روی دامنت           داشت عطر فاطمه بوی خوش پیراهنت

بعـد بـابـای شهـیـد خـود شـدم دلـبـنـد تو           تو شدی بابای من، من هم شدم فرزند تو

بین آغـوشت عـمـوجان جای عبدالله شد           اینچنین شد کُـنـیه‌ات "بابای عـبدالله" شد

تو بغل کردی مرا هروقت که خسته شدم           اینچنین شد من به آغوش تو وابسته شدم

پس چـرا حالا مـیـان قـتـلگـاه افـتاده‌ای؟           پس چرا بر سینۀ خود شمر را جا داده‌ای؟

پس چرا من را از آغوشت جدا کردی عمو؟           به دلم افـتاده دیگر بر نـمی‌گردی عـمـو

عـمّه! دارد تیر می‌آید به سوی سینه‌اش           وای دارد می‌نشیند شمر روی سیـنه‌اش

عمه! جان مادرت دست مرا محکم نگیر           دست‌های کوچکم را هیچ دست کم نگیر

گـفـته بابـایـم که تا آخر بـمانـم با حسین           گفته بابایم که "لا یـومَ کیومکْ یاحسین"

سـیـنـه‌ام را روبه روی تـیـرها می‌آورم           دست خود را زیر این شمشیرها می‌آورم

از میان این هـمه لـشگـر به سخـتی آمدم           آخرش هم بین آغوش تو دست و پا زدم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تیری آمد بین آغوشت سرم را قطع کرد           "دوستت دا..." تیر حرف آخرم را قطع کرد

عمه‌ام گـفـته گـلـویت را ببوسم ای عمو           حرمله نگذاشت رویت را ببوسم ای عمو

زیر سم اسب هاشان پیکرم پاشیده است           مثل قاسم سینه‌ام به سینه‌ات چسبیده است

شهادت حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کودکی کم سنّ و سال اما دلیری دلبخواه           حق شناس و حیدری! سرور، سرآمد، سربراه

سخت مـشتاقِ نبرد و ارث بُـرده از پدر           در وجود او شجاعت کوه بود و ترس، کاه


پـایِ روضه می‌رود با یـادگارِ مـجـتـبیٰ           پیش از عاشورا، شبِ پنجم میانِ قـتلگاه

رفت از خیمه شتابان؛ سمتِ میدان بی‌هوا           عمه حیران شد! کشید از عمق جان یکباره آه

وای بر دستی که می‌انداخت سمتش نیزه را           شد مواجه با بلا، بر خاک، طفل بی گناه

لااقل ایکاش قدری اهل فن بودند و رزم           وای از شمـشیرها با ضربه‌هایی اشتـباه

قـاتل او خـنـده‌های شمـر و تیـرِ حـرمله           زهر شد سهم پـدر! کـنج مدیـنه، بی‌پـناه

او حسن زاده ست و تابوتِ تنش شد غرقِ تیر           رفت رنگ خون به خوردِ لَختیِ موی سیاه

بی‌رمق بود از نفس افتاده بود و بیقرار           گفت با حالِ پریشان آسمان، روحي فِداه

آخرین یار عـمـو مـردانه در آغـوش او           چشم‌ها را باز کرد و بست! قدرِ یک نگاه

پیش از اینها گفته بود از«لا أُفارق عمّی» و           شد برایِ حرف او خونِ سراپایش گواه!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انطباق با اصل روایت معتبر تغییر داده شد

با شتاب آمد عـمـو بالاسرِ عـبـدٱلـلـَهـش           چشم‌ها را باز کرد و بست! قدرِ یک نگاه

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

مـن یـتــیــمـم ولـی پــدر دارم            دست لطف عـمـو به سر دارم

رفته میدان عمو و از دوریش            دل خـون و دو چـشـم تر دارم


دست من را رها کن ای عـمّه            بـــه خـــدا نـیّـت ســـفــر دارم

نـگــرانــم نـبــاش مـن مَــردَم            من کجا ترسِ از خـطـر دارم؟

در رگم خون فاتح جـمل است            نــوۀ شـــیــرم و جــگــر دارم

مـی‌روم تــا فــدای او بــشــوم            مـن بـرای عـمــو ســپـر دارم

سـمـت مـیـدان دویـد امـا، آه...            لـشـکــر بـی‌حـیـا و عـبـدالـلـه

دیـد در انـتـهـای یـک گــودال            گوییا رفته است عـمو از حال

آمــد و بـر سـر عــمــو افـتـاد            رجــز عــاشـقــانـه‌ای سـر داد

این عموی من است، بی‌کس نیست            می‌زنیدش، مگر گناهش چیست؟

بُــرد پــیـش امــام دســتـش را            تیغ یک بی‌مرام دستـش را...

بـاز دســتـی شـکـسـت، یـا الله            روضه را بُرد جـای دیگر، آه

مادری در مصاف یک نامـرد            دست مادر، غلاف یک نامرد

: امتیاز

شهادت حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نـوۀ حـیـدر کَرار وُ پسر خـوانـدۀ شاه            گـفـت لا حــولَ وَ لا قـــوَّة اِلا بـِاالـلـه

کـربـلا زیرِ قَـدم‌هـایِ حـسن می‌لـرزد            یا حـسـن زمـزمـۀ لَـعـلِ اَبـا عـبـدالـله


فاتحِ جنگِ جمل بود که میدان می‌رفت            آیـۀ نَـصرُ مِنَ الله بـخــوان بـسـم الـلـه

کودکِ صحن امـام شهداء مَردی کرد            تَـهِ گـودالْ خـدا گـفـت کـه مــاشـاءَالله

بویِ یاس آمد وُ بویِ حسن وُ بویِ علی            لَـکَ لَـبـیـک حسـین ابن عـلـی ثـارالله

گِـرِۀ کور اگر زنـدگی‌ات خورده بِدان            می‌شـود بـاز به دستانِ هـمـین عـبدالله

ندبه‌خوان باش که در روضۀ او می‌دانم            دیـدنِ یــار مـیــسَّـر شـود ان شــاء الله

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مـی‌رسـد ازتـَهِ گــودالْ صـدا واویــلا            عـمّه کُشـتـنـد عـمـو جـانِ مـرا واویلا

جایِ من نیست در این خیمه خداحافظِ تو            نـیـزه از کِـتـف رسیده به کـجا واویلا


اِی عمو مَرد شدم یک تَنهِ میدان زده‌ام            سِپـَری نیست به دستِ تو چرا واویلا

سِـپـَرَت دستِ پـسر خـواندۀ تو شد امّا            پوستی مانده از این دست به جا واویلا

از رویِ سـیـنـۀ دلـدار جُـدایم بُـکُـنـنـد            سیـنـه را می‌شـکـنـد ضربۀ پـا واویلا

بــدنـم زیــرِ سـُمِ اسـب شَـبــیـه بـدَنـت            سـرِ من نـیـزه نـشـین مثـلِ شما واویلا

ساعـتـی مـی‌گـذرد غـارتـیـان می‌آیـند            عـمـّه می‌مـانـد وُ سـیـلـی جـفـا واویلا

ندبه می‌خوانم وُ جان می‌دهم از غمهایت            مجتبی روضه بخوان کرب‌و‌بلا واویلا

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

می‌خـواستم به جـای پـدر یاورت شوم            جای عمو به اشکِ غم آب آورت شوم

احلی من‌العسل نه فقط سهم قاسم است            بـگـذار تا عـمـو غـزل دیـگـرت شـوم


با بغـض کـوچه‌ها به هواخواهی آمدم            می‌خواهم از خـدا سپر حـنجرت شوم

گودال مثل کوچه و شمشیر آتش است            وقـتـش شده فـدای تو و مـادرت شـوم

دیـدم که نـیـزه‌ها نـفـست را بُریـده‌انـد            دیگر نشد به خـیـمه تـمـاشاگرت شوم

هرگز مخواه بعد تو با چشم‌های خیس            من شـاهد اسارت این خـواهرت شوم

آغوش وا کن ای گل صد چاک زیر تیغ            تـا زائــر ضـریـح تـن اطـهـرت شـوم

دستم شکست و حرمله چشم انتظار من            بـگـذار تا شبـیـه عـلـی اصغـرت شوم

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دارد این ماه محرّم سفـره داری بی‌نظیر           که شده روز و شب ما روزگاری بی‌نظیر

ما امـام مـجـتـبـی داریم یـاری بی‌نـظـیر           قافـله دارد از او دو یـادگـاری بی‌نـظـیر


امشب اما عشق پای سور و ساتش می‌رود

دست مـا بـر دامن شـاخـه نـبـاتـش مـی‌رود

نامش عبدلله ست یعنی هم حسین و هم حسن           گشته یک عالم حسین و گشته یک عالم حسن

می‌شود با یاحسینِ او دلـش محکم حسن           هرچه میگویم حسین و هرچه میگویم حسن

در وجـود نـوجـوان خـیـمـه‌هـا مـعـنــا شـده

سـن و سـالـش را نـبـیـن آقـای آقــاهـا شـده

موقع عصر است یعنی لحظه‌های آخر است           کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است

یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است           باز انگاری حسن دستش به دست مادر است

کوچـه‌ای اینجا ندارد باشد اما تـل که هست

باز هم انسیه‌ای درگیر یک معضل که هست

دید از بالا عـمو جان را به نیزه می‌زنند           عده‌ای سیراب، عطشان را به نیزه می‌زنند

بی‌وضو آیـات قـران را به نیزه می‌زنند           یوسفِ افتاده بی‌جان را به نیـزه می‌زنند

چـشمها را بـست مشغـول دویـدن شد سریع

بی‌خیال نیـزه و شمشیر و جوشن شد سریع

دست خود آورد دستش را زدند و گفت آه           پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت آه

تیـرها را بر تنـش یکجا زدند و گـفت آه           هرچه را که داشت با دعوا زدند و گفت آه

خواست تا لب وا کـند اما لـب آئـینه سوخت

تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد

موقع ظهر است یعنی لحظه‌های آخر است           کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نـالـۀ غـربـتی از کرب و بلا می‌آید            حاجی عـشق به میـعـاد مـنـا می‌آید

راه را باز نموده همه تعـظیـم کـنید            پـسر شـیـرِ جـمـل عـبـد خـدا می‌آیـد


محک عشق کجا بر سر سن و سال است            کودک اما یـلی انگـشت نـما می‌آیـد

کرسی عرش خدا گوشۀ گودال شده            پـا بـرهـنه به مـلاقـات خـدا می‌آیـد

نه زره دارد و نه خوود و نه شمشیر عجب            چه کریـمانه به معـراج دعـا می‌آید

می‌دود عمۀ ما سوی مسیری ای وای            در حرم بی‌ادبی چکـمه به پا می‌آید

خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری            بی‌هـوا ایـن لـبـۀ تـیـغ کجـا مـی‌آیـد

دست خود را سپر حنجر یارم کردم            ته گـودال سـرم بـاز چـه‌هـا می‌آیـد

شکر گویم که در آغوش عمو، جان دادم            نــالـه و شـیــون اُمُّ النـجـبـا مـی‌آیـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد، سر تمامی شهدا بعداً « روز یازدهم» از تن جدا شد

بین آغـوش عمو بودم و کندند سرم            نــالـه و شـیــون اُمُّ النـجـبـا مـی‌آیـد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر و همچنین عدم توصیه های علما و مراجع مبنی بر نخواندن روضه های مکشوف و بی سند حذف شد. ضناً چهار بیت آخر شعر هم به دلیل عدم رعایت قافیه و هم عدم رعایت توصیه های علما و ... حذف شد

آنقـدر روی ضریح بدنـش راه مرو            جان ندادست و زحلقوم صدا می‌آید

زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سرخوش از جرات پروانه شدن داشتنم            سخت حـیـرت زدۀ روح به تن داشتنم

زیر تیغی و مرا اذن هـواداری نیست            خجـل از کُـنـیـه فـرزند حـسن داشتـنم


شده یـاد آور آن شیـر جـمـل نعـرۀ من            لال شد خصم به "فـریاد نزن" داشتنم

به خـداوند که فـارق ز عـمـویم نـشوم            لشگری خیره به این فن سخن داشتنم

پیکرت روی زمین پیرهنی نیست تنت            شرمگین از غم در تن پیرهـن داشتنم

بازویم شد سپر تیغ عـدو گرچه هنوز            شرمسار از تو و از سر به بدن داشتنم

استخوان های تنم را به تنت دوخته اند            مثل گیسوی تو شد چین و شکن داشتنم

: امتیاز
نقد و بررسی

شهدای کربلا هیچکدام کفن نداشتند لذا بیت زیر اصلاح شد

پیکرت روی زمین پیرهنی نیست تنت            چه کـنم پیـش تو با شرم کفـن داشتـنم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

جرم این است که من یاد ز مادر کردم            نیزه در سینه و تیری به دهن داشتنم

زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

دیدم که زمین خـورده‌ای و ترسیدم            تـنهـایی و غـربـت تـو را فـهـمـیـدم

از تـل که به گـودال سـرازیـر شدم            دعـوا بـه سـرِ عـمـامـه‌ات را دیـدم


**********************

دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده            موی سرت از خون سرت رنگ شده

یـک عـدّه می‌آمـدنـد و مـی‌دیـدم که            دامـانِ لبـاسـشان پُـر از سنـگ شده

**********************

دیـدم که چطـور پشت پا میخوردی            تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی

چیزی که عـمو دلِ مرا می‌سوزاند            این بود که ضربه با عصا میخوردی

**********************

در طولِ مسیر ای عمو غـوغا بود            انـگـار سـرِ کـشـتـن تـو دعـوا بـود

یک لحظه به پشت سر نگـاهم افتاد            ای وای که عـمّـه زینـبـم تـنهـا بود

**********************

قـربان نگـاه تو که حُر را حُر کرد            سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد

دستم که عمو به پوست آویزان شد            بوی حـسنت کرب وبـلا را پُر کرد

**********************

در راهِ تو سـر به تـیـغ بُـرّان بدهـم            مانند تو جـان با لب عـطشان بـدهم

مانـنـد عـلـیِّ اصـغـرت قـسـمت شد            من هم به روی سیـنۀ تو جان بـدهم

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام

شاعر : حسین ایزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

طاقت نـدارم لحـظه‌ای تـنها بـمانی            من بـاشم و در حـسرت سـقا بـمانی

من عـبد تو بـودم که عـبدالله گـشتم            نـعـم الامـیـری، عـالی اعـلا بـمانی


فریاد هل من ناصرت بیچاره‌ام کرد            من مُـرده‌ام آقا مگـر تـنهـا بـمانی؟!

قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت            من می‌دهم جان در ره تو تا بـمانی

آقـا نـبــیـنـم در تـه گــودال بــاشـی            ای زیـنت دوش نـبـی بـالا بـمـانـی

بالا نـشیـنی و تو را پـائـین کـشیدند            زیر لگـدها، زیـر دست و پـا بمانی

لعنت به این آب فرات و خنده‌هایش            راضی شده لب تشنه در این جا بمانی

با اینکه چندین عضو از جسم تو کم شد            تـو تـا ابـد عـشق دل زهـرا بـمـانی

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

صبـر كن پـای گـلوی تو ذبیحت باشم            صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم

ذكـر الـغـوث بـریــده ز لـبـت مـی‌آیـد            سعی كـن تـشنۀ اذكـار صریحت باشم


آمـدم بـاز بـخـنـدی و بـگـویی پـسـرم            كُـشته و مـردۀ لـبخـنـد مـلیـحـت بـاشم

دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف            دم دهـم تـا دم گـودال مـسیحـت بـاشـم

مانده‌ام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم

خـون زخـم سر تو بـند نیـامد چه كـنم

خرمن مـوی تو در پنجـۀ دشمن دیـدم            عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم

دور تا دور تو از بغض حرامی پُر بود            پـیكـرت را هـدف نـیـزه و آهـن دیـدم

سر تـقـسیـم غـنـائم چـقـدر دعـوا بـود            دزدی و غـارت عمامه و جوشن دیدم

شمر بی‌خـیر تو را از بغـلم كرد جـدا            پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم

زیر لب آه كـشیدی و پُـر از درد شدم

سهـم از درد تنت بـرده‌ام و مـرد شدم

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است            بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است

بساط گریۀ هیئت ز برکت حسن است            تـمـام مـاه محـرم روایـت حـسن است


حسیـنـیۀ حسنـیه ست خـانۀ دل ماست

مقام صلح حسن همطراز عاشوراست

سپـرده دست حسیـنـش اگر پسرها را            برای معـرکـه‌ها نـذر کـرده سرها را

چه بهـتر است نبـنـدند این گـذرها را            که شرمسار نسازند خـون جگرها را

به دست های عـقیله ست دست عبدالله

امـیـد کـل قـبـیـلـه ست دسـت عـبـدلله

به سن و سال کمش غیرت حسن دارد            خـلاصه‌ای ز کـرامات پـنج تـن دارد

عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد            کـفن برای چه وقـتی که پیـرهن دارد

نـگـاه می‌کـنـد از تـل تـمـام قـائـلـه را

شنیده از سوی میدان صدای هلهله را

دوید و دیـد به مقـتل سر و صدا مانده            عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده

هزارو نهصد و پـنجاه زخـم جا مانده            چـقـدر میـزنـد او را سـنـان وا مـانـده

عموش در ته گودال پاره پاره تن است

برای غارت پیراهنش بزن بزن است

کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد            به قصد قرب به رگهای حنجری بکشد

درست در جلوی چشم خواهری بکشد            نـشد حـسین نـفـس های آخـری بکـشد

رسیـد سیـنـه زنـان لا افـارق الـعـمـی

سـپـاه کـوفـه بـدان لا افـارق الـعــمـی

کشید دست خودش را سپر درست کند            سپـر برای عـمـو نه پـدر درست کـند

پـناه بـر بـدنـی محـتـضر درست کـند            به گریه مرهم چـشمان تر درست کند

دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد

یـتـیـم را به روی سیـنـه پـدر جا کرد

: امتیاز